....
لغتنامه قاطر (آخری)
ارسال شده در یک شنبه 22 / 11 / 1389برچسب:لغتنامه قاطر,قاطر,لغتنامه,, - 1

  پفيوز
 در لغتنامه ها به معني مرد سست و بي ارده و بي غيرت آمده است. قاطر نويسد اين لغت نيز لت و پار باشد (latin و پارسي). بدين ترتيب که از ترکيب دو کلمه پف به معناي فوت و use به معني استعمال کردن و به کار بردن ساخته شده. در فرهنگ قطور اسم فاعل آن پفuser (پفيوزر) آمده است.

 

  فراوان (لغتي لت و پار)

فراوان

به معناي زياد باشد که از دو بخش پارسي(فرا) و لاتين(one) ايجاد گشته و در اصل به معناي بيش از يکي بوده است. البته چنانچه هر دو بخش اين لغت را به لاتين گويند، پاراوان ايجاد مي شود که معني علي حده اي دارد و استفاده اي علي حده در طب امروزي! شاعر گويد:
      بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست      بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
در اين بيت شاعر نارضايتي خود را از داشتن تنها يک قند ابراز داشته، آرزو دارد که بيش از يک حبه قند داشته باشد!
قطور نويسد: منظور از وان همان وان حمام باشد و فراوان کنايه اي از دوش حمام باشد که معمولا در فراي (بالاي) وان حمام قرار دارد. از نظر تاريخي قدمت ابداع اين لغت به بعد از بنا نهادن شرکت عظيم
one&one برمي گردد که در آن زمان اين لغت هنوز ابداع نشده بود و بر همين منوال باشد محصولات يک و يک خودمان. که شاعر گويد که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي.

-پاورقي ۱: لغتي که از دو بخش پارسي و لاتين ساخته شده باشد را «لغت پارلات» گويند که در اصطلاح عموم «لغت لت و پار» (لت=latin و پار=پارسي) نيز گفته شده است.

 

 

IQ - Intelligence Quotient
در کتب غربي آمده است که IQ مخفف Intelligence Quotient به معناي بهره هوشي باشد. قاطر بر اين گمان باشد که IQ مخفف 'Inversion Quotient' به معنـــاي بهره و ميـزان وارونـگي و وارونـه سـازي يا به قـول عـوام «ميزان عَوَضي بودن» باشـد. البته در فرهنگ هاي لت و پار (لاتين و پارسي) اين مخفف (IQ) به صورت استفهام اصراري به هيبت « I؟، کي؟، You؟ » به معناي عام «کي؟ من يا تو؟» آورده شده است. در بلاد شرقي نيز IQ-Son نام پسر بچه اي کچل را گفته اند که در فارسي بدان «ابن عِوَض» ميگويند.

 

 

 

کاربراتور

  کاربراتور به کاربري(user) گفته مي شود که آماتور(amateur) باشد. در فرهنگهاي معتبر آماتور به معناي 'غير حرفه اي دوستار' آمده است.

 


نويسنده مروارید

 


لغتنامه قاطر
ارسال شده در جمعه 20 / 11 / 1389برچسب:لغتنامه قاطر,لغتنامه,قاطر, - 22

اندر برگزيدن freemail server account

مدتها پيش عزيزي پرسيده بود که براي داشتن يک mail account (نامه برقي)، کدام تارنماي(website) همگاني افضل است. در پاسخ قاطر گويد: دو mail server همگاني بزرگhotmailوyahooارجح باشند و از ميان آن دو،yahooمحبوبتر باشد چرا که شاعر گفته:
بر قدسيان آسمان من هر شبي ياهوزنم ... گر صوفي ازhotميل زند من ميل ز  الا هو زنم
شاعر در مصرع اول اذعان داشته که هر شب از طريق سرويسyahooبر قدسيان آسمان -که منظور همان فرشتگان و حوريان باشد- mail مي زده و مصرع دوم را براي تاکيد بر ارادت خود بهyahoo آورده است. اين بيت از لحاظ فن آوري داراي ارزش زيادي بوده و نشان مي دهد که در آن زمان نيز شاعر براي ارتباط با عالم بالا از خطوط پرقدرت اينترنتي استفاده مي کرده. حال بماند که نگارنده هنگام نماز خواندن چندين بار disconnect شده، در زمان برقراري ارتباط نيز اکثر اذکار وي request timed out مي شوند

کمال
 ديروز با سيدي از سادات عاقل در خيابان در حال تندروي (قدم زدني تند، جهت نيل به مقصد) بوديم. در معاني کمال سخني به ميان آمد که در ذيل فهرست وار اشارتي مي شود:
 
  1. کمال با تفسيري پارسي و عربي به صورت کم + آل به معناي کم بودن آل و افرد خانواده که در ارتباط بابرنامه هاي تنظيم خانوادهباشد.
  2. کمال با تشديد بر ميم به هيبتکم مالدرآيد که به معني فقير و بي چيز باشد.
  3. کمال با تفسيري عربي و پارسي به شکل کَ + مال به معناي آنچه که به مال ماند.
  4. کمال با تفسيري لت و پار (لاتين و پارسي) به صورت کم+all که ظاهرا و قاطرابي معني است!
  5. کمال با تفسيري اجنبي به صورت Cam + All به معناي تمام دوربين!
شاعر گويد : کمال همنشين در من اثر کرد ...... وگرنه من همان مالم که هستم
 

لغاتي چند ! ( لغات = « low + قاط » به معناي قاط خفيف و سخيف)

ميدان
از اضافه کردن پسوند 'دان' به معني جا به واژه 'مي' ايجاد شده، فلهذا ميدان به معني جاي مي يا همان ساغر و پيمانه و غيره و ذلک آمده است. ولي عجيب آن است که از اين واژه زيبا بدين معني تا کنون در اشعار و متون فارسي استفاده نشده است!

کميل
آنچه باشد که همراه(Co) ميل(mail) بر صندوق پست الکترونيک انسان وارد شود. Co-Mail را mail attachment نيز نام نهاده اند.

آفتاب
از دو لغت « off » و « تاب » تشکيل شده و به معناي offline تابيدن و گردش کردن يا همان offline browsing باشد.

زاهد
اين واژه لت و پار باشد(لاتين و پارسي) که از هم نشيني دو جزء « زا » و « head » به معني سر، ايجاد شده است. پس زاهد را دو معني باشد: يکي همان باهوش و خلاق و زيرک و ديگر اصطلاحي است مر پزشکان زنان و مامايي را به هنگام زايمان، که بدان cephalic presentaion گويند.

زاگرس
اين لغت نيز به مثابه زاهد باشد و از اضافه کردن « زا » به کلمه « gross » ايجاد گشته و به معني درشت و زمخت زاييده شده باشد!

طوفان
لغتي کاملا اجنبي باشد که به هيبت « Too Fun » نوشته شده و به معناي خيلي بامزه باشد.

حتما
اين لغت نيز کاملا اجنبي بوده و به معناي مرد کلاه باشد. (Hat + Man) در فارسي HatMan را مرد کلاهبردار معنا کرده اند. که به نظر نگارنده مرد کلاهبردار حتما کلاه گذار نيز مي باشد !

 


نويسنده مروارید

 


فرهنگ لغت قاطر
ارسال شده در جمعه 13 / 11 / 1389برچسب:فرهنگ لغت قاطر,فرهنگ لغت, لغت,قاطر, - 14

 خواستگاري
  خواستگاري ازخواستن گاري بر انسان حاصل شود و آن هنگامي باشد که انسان از فرط بي گاري،خود را آماده بستن به گاري ببيند و دست به چنين عملي زند. البته لغت بيگاري در فرهنگ هاي متعدد به معناي انجام کار بدون مزد آمده است وليکن قاطر بر اين عقيده باشد که بيگار، همان Big R به معناي ® بزرگ باشد.
سيگاري نيز به فردي گويند که سي (براي) بستن گاري به خود آمادگي داشته باشد و عجب آنکه سيگاري نبودن، شرط اول رفتن به خواستگاري تلقي مي گردد.
علي اي حال (alaa ayo halen)، به معني ظريف لغت روزگار نيز توجهي مبذول داريد که احتمالا به روز مهربرون گفته شده است. در همين مضمون آورده شده است که «دست بده در دست يار: غم رو فراموش بکن؛ ميگذره اين روز گار»
در مورد لغات ماندگار، نگار، زنگار، پرگار، افگار، ... در اين مکان مجال تايپ نباشد و خود حديث مجمل بخوانيد از اين معما.
لغت رستگاري به معني رستن و فرار کردن ازگاري باشد و هنگامي بر انسان حادث شود که به پايان کار رسيده باشد! شاعر گويد : خداوندا چنان کن که پايان کار ---- تو خشنود باشي و ما رستگار

 
خـــــــر
 خر در لغت به معناي درشت و بزرگ باشد چنانکه خر مهره بعناي مهره درشت و بزرگ و خرمگس به معناي مگس بزرگ آمده است.

- خرخاکي
قاطر نويسد لغت خرخاکي به معناي خاکي و افتاده بزرگ باشد و در مسلک صوفيان هرگاه کسي به منزلت خاکي بودن و افتاده بودن دست يابد، وي را خرخاکي لقب دهند.

- خرمن
 همقاط عزيزي (مير بهادر) ميگفت در مناقبخرمننيز در لغتنامه قاطر سخني به ميان آر. البته قاطر به وي وعده سرخرمن داد، ولهذا شاعر گفته:
دل و دين و عقل و هوشم همه را به آب دادي .......... ساقي ز کدام باده به من ِخرآب دادي
 که در اين بيت شاعر به دليل مستي، دچار قاط زدگي شده و کلمه خرمن را اشتباها به صورت منِ خربه کاربرده و با تلفيق آن با کلمه آب واژه خراب را ايجاد کرده تا قافيه خراب نگردد. البته شاعري ديگر در راستاي انحناي بيت مذکور بيتي سراييده که:
خر خودتي ماشالله ..... چش نخوري ايشالله
و شاعر ديگري در همين مفهوم گفته:
بـــر در ميـــکـده ديــدم مســتي ..... گفتم زچه با ساغر و مي پيوستي
گفتا که زعقل وارهم، خر بشوم ..... گفتم بخدا غصه نخور، خر هسـتي

- خرچنگ
 در معني خرچنگ گفته شده که چنگ نوعي آلت موسيقي باشد وخرچنگ نوع بزگتر آن؛ به مثابه ويولون سل که نوع بزرگتر (خرتر) ويولون است و در پارسي بدان ويولون خر گويند.

- خردل
 خردل گياهي باشد که در طب قديم جهت پاشويه استعمال مي شده و در طباخي از آن به عنوان محرک غذايي استفاده ميکردند و امروزه نيز در آشپزي نوين به عنوان چاشني در سس به کار مي رود. در لغتنامه قاطر خردل به معناي کسي است که دل بزرگي دارد و معادل دريادل مي باشد.

- خرک
آنچه که قاطر از معناي آن عاجز مانده است واژه خرک باشد؛ چرا که اين کلمه مصغرخرمي باشد و با توجه به اينکه خربه معناي بزرگ است، قاعدتا خرک بايد به معناي بزرگِ کوچک باشد که با مکتب قاط زدگي نوين همخواني ندارد.

- خر زدن و خرخواني
واژه خر زدن به معناي خرخواني در دروس (به خصوص دبيرستاني) آمده است.البته خرخواني به معناي زياد و بزرگ خواني باشد نه به معناي سخيفِ مثلِ خر خواندن. البته بعضي ها به جاي درس خواندن به فکر کاري ريشه اي تر به نام تقلب مي افتند که از نظر cost & benefit به صرفه تر باشد. در همين مضمون شاعري متقلب گفته است:
تقلب توانگر کند مرد را ........ تو خر کن دبير خردمند را

- اصطلاحات خرکي
اصطلاحات ديگري که در مجال لغتنامه قاطر نمي گنجد و معاني اظهر من الشمس دارند عبارتند از:
خر در چمن خواندن -- خر خود را راندن -- مثل خر در گل ماندن -- خر حمالي کردن -- خر شدن -- خرمگس معرکه شدن -- مثل خر عرعر کردن (ان انکرالصوات لصوت الحمير) -- خر داده و زر داده و سر هم داده (حکايت راه اندازي اينجا) -- خر همان خر است پالانش عوض شده (در مورد تارنگاشتهايي کاربرد دارد که cop زده شده باشد) -- و قص عليهذا ...

- نسبت خر با اسب
از نظر علم جانور شناسي در فرهنگ قطور [لغتنامه اي باشد قاطرتر از اين لغتنامه] گفته شده که از ازدواج اسب و خر، موجودي حاصل شود که آنرا قاطر نامند ولي اين لغتنامه بر اين گمان است که موجود حاصل شده همان اسب است که خيلي خر شده و قاط زده است و به جهت قاط زدگي وي را قاطر (قاطer) -که به همان معناي قاط زننده باشد- ناميده اند.

- نکته آخر
نکته آخر اينکه قاطر اميدوار است که قرائت کنندگان اين متن ثقيل خر کيف نشده باشند، چراکه خر ما از کرگي دم نداشت! عجب خر تو خري شد ...


نويسنده مروارید

 


فرهنگ لغت قاطر(1)
ارسال شده در چهار شنبه 4 / 11 / 1389برچسب:فرهنگ لغت قاطر(1), - 1

 

فرهنگ لغت قاطر(1)

 

Shortcut

  آنجا كه انسان يك فايل را بدون التفات به ميانبر هايش (shortcut) حذف مي‌كند، windows به اشارت و كنايت شاكي شود كه مسير يافت مي‌نشود(path was not found). شاعر گويد:
اي واي بر مسيري كز ياد رفته باشد -- ShortCut مانده باشد، فايلش رفته باشد

 

+نوشته شده در 89/11/03ساعت15:8توسط مروارید | | نظر بدهید

 


نويسنده مروارید

 


لغتنامه قاطر(2)
ارسال شده در چهار شنبه 4 / 11 / 1389برچسب:لغتنامه قاطر(2), - 1

 

 

 

بـــيـــــل
- بيل: ابزاري است آهني و پهن با دسته چوبي دراز كه براي كندن زمين يا برداشتن گل و خاك به كار مي رود.

- بيليارد: لغتي است لت و پار (لاتين و پارسي)، و آن به حياطي (yard) گفته شود كه در آن بيل زده شده باشد. گمان مي رود كه بيليارد همان «باغچه» باشد.

- سبيل: با كسر سين به معناي مويي كه پشت لب مردان مي رويد به كار رفته است. در مواردي كه ضخامت آن بيشتر باشد به صورت سي بيل تلفظ گرددكه ده برابر بيشتر از سبيل باشد(3x10). البته كمتر از سه بيل، يعني دوبيل به معناي ديگري آمده است كه در قسمت بيلان شرح داده شده.

:: تذكره: سبيل با فتح سين به معناي «طريق» و «راه» به كار رفته و اصطلاح «بر سَبيل عاريت تعريض کردن»، به معناي به شيوه كنايه عرض كردن باشد و به معناي «سبيل عاريتي خود را كلفت كردن» نمي باشد!

- بيل رفتن: در پاسخ به سوال Can you speak Turkish مي توان گفت: «ايلده، تركي بيـلــميرم».

- اردبيل: همان ارده بيل باشد كه ارده به معناي كنجد كوبيده شده است كه با شيره با نام تجاري حلوا شكري در بازار موجود است.

- بيلان: در علوم حسابداري همان ترازنامه را گويند كه در پايان سال مالي تنظيم گردد و در آن كل بدهكاري ها و بستانكاريها نوشته شود و دارايي نهايي از روي آن محاسبه گردد. قاطر بر آن گمان باشد که منشا اين كلمه از لغت بيگانه bill (به معناي صورتحساب و برات) باشد. و چون در دو ستون (بدهكاري و بستانكاري) تنظيم گردد بدان بيــلان گويند؛ كه معرب كلمه دوبيل باشد.

- بيليون: همان ميليارد است، وليكن در لغتنامه قطور به معناي فرقه اي از مردم آمده است كه بيل بدست باشند. (بيلي يون)

- غربيل: همان غربال باشد؛ و آن ظرفي است با سوراخهاي متعدد كه جهت جدا كردن مواد ريز و درشت از يكديگر به كار مي رود. جمع مكسر غربال، غرابيل مي باشد. قاطر نويسد: در لهجهء قاطري، غربيل با كسر غين خوانده شود و به معناي « غِر دادن با بيل » باشد (غِر دادن به معناي انجام حركات با ناز و عشوه است ).

- ابابيل: نام پرنده اي است كه در فارسي بدان پرستو گفته مي شود. در فرهنگ قطور، ابابيل به معني پدر (ابا) بيل آمده است.

- سَرابيل: جمع مكسر سِربال به معني پيراهن و پوشاك باشد. قاطر نويسد به سرايي كه در آن بيل باشد نيز گفته شده و بيلـسرا نيز گفته اند.

- billing contact: اين واژه در اينترنت كابردهاي متعددي دارد، كه معني قاطري آن پرواضح و بدون شرح است.

- بيل در پزشكي : در واژه هاي تخصصي پزشكي نيز بيل از جايگاه خاصي برخوردار مي باشد. ازجمله بيلـياري داكت كه به «مجراي صفراوي» گويند و يا عمل جراحي به روش بيلروت كه شيوه اي در عمل جراحي جهاز هاضمه باشد و ...

- سلسبيل: ...


نويسنده مروارید